آیا در فوتبال ایران کرایف وجود دارد؟
فوتبال ۳۵۲ – مسئله مقایسه تفاوتهای مربیان داخلی و خارجی نه در یک مقاله به طور کامل بررسی میشود نه میتوان در نهایت نتیجهگیری درستی از این بحث داشت اما موفقیت مربیان درجه دو و سه اروپایی که در قاره خودشان خیلی موفق نبودهاند اما با امکانات و نیروی انسانی داخل، در ایران خورشید موفقیت […]
فوتبال ۳۵۲ – مسئله مقایسه تفاوتهای مربیان داخلی و خارجی نه در یک مقاله به طور کامل بررسی میشود نه میتوان در نهایت نتیجهگیری درستی از این بحث داشت اما موفقیت مربیان درجه دو و سه اروپایی که در قاره خودشان خیلی موفق نبودهاند اما با امکانات و نیروی انسانی داخل، در ایران خورشید موفقیت در چشمشان طلوع میکند در ذهن همه یک سوال به وجود میآورد: مربی ایرانی بهتر است یا خارجی؟
شاید هواداران فوتبال هلند و بارسلونا بیشتر از همه، درباره یوهان کرایف افسانهای اطلاعات داشته باشند. کسی که لالههای نارنجی بسیاری از تحولات فوتبالشان را مدیون او هستند و بارسلوناییها تاریخ باشگاهشان را. کرایف بیشتر از آنکه یک شخص باشد یک ایدئولوژی بوده. کسی که افکارش هنوز جریان دارد، خدماتش باعث پیشرفت هزاران بازیکن شده و کتاب زندگی او باید به عنوان یک واحد درسی در کلاسهای مربیگری تدریس شود. کسی که خودش همه چیز را تجربی یاد گرفت و مدرکی نداشت اما با ذهن زیبایش بذرهایی پاشید که تا سالها پس از مرگش میتوان از آن، محصول برداشت. کرایف بیشک یکی از بزرگترین نامهای تاریخ فوتبال است اما به نظر شما کسی با چنین ایدهها و عملکردی، با توجه به بضاعت داخلی در فوتبال ایران وجود دارد؟
دوران بازی کرایف
کرایف در دوران بازی پرافتخار بود و تاثیرگذار. او طبق فلسفه خودش در زمین چمن حضور مییافت «فوتبال باید با مغز بازی شود. پاها فقط ابزاری برای دویدن هستند». هیچ سندی اثبات نمیکند یک مربی بزرگ باید در دوران فوتبال هم بازیکنی بزرگ بوده باشد. پس بیایید نگاهی به نسخههای داخلی بیندازیم. گزینههای موفقی چون امیر قلعهنویی و علی پروین در این سالها هم بازیکن بزرگی بودهاند و هم مربی بزرگی. این دو به دلیل افتخارات متعدد در سالهای مربیگری نام برده شدهاند وگرنه ما در کشور خودمان بازیکنان بزرگی چون علی کریمی و علی دایی داشتهایم که اولی تجربه چندانی ندارد و دومی هم میتوانست تا همین امروز کارنامه بسیار پربارتری داشته باشد. به دلیل موفقیت نسبی گلمحمدی و مجیدی، مربیان داخلی از این ویژگی با نمرهای ناپلئونی عبور میکنند.
لذت بردن از فوتبال
مهمترین فلسفه دوران مربیگری کرایف که از روز اول همراه او بود «لذت بردن از فوتبال» بوده است و سوالی مهم که در زندگی نامهاش مطرح کرده: «چقدر از بردنت لذت میبری؟».
به سراغ مربیان داخلی میرویم و اپیدمی شکل گرفته در وجود آنها. بیش از ۹۰ درصد از مربیان داخلی در سالهای آغازین خود نترس و شجاع هستند و از لحظه لحظه فوتبال خود لذت میبرند. کسی نمایشهای زیبای صبا باطری و پاس با مجید جلالی، نمایشهای امیر قلعهنویی در ابتدای حضور در استقلال و بسیاری دیگر از مربیان را از خاطر نبرده اما انگار پس از مدتی تمام آنها فوتبال زیبا را کنار میگذارند، ترسو میشوند و تنها به «بردن با هر روشی» میاندیشند. مسئلهای که باعث شد هدف وسیله را توجیه کند و فوتبال علمی و زیبا تقریبا «مرده» باشد زیرا آنها تنها قهرمانی را با کمترین دردسر در نظر دارند. هر از چندگاهی چند جرقه مثل عبدالله ویسی و شاید نکونام دیده میشوند و عاقبتشان… بعید میدانیم کرایفی باشد!
درس عبرت از آنالیز و خونسردی
از نظر کرایف، فوتبال روند آنالیز اشتباهها و عصبانی نشدن از آنهاست اما چیزی که در فوتبال داخلی رخ میدهد تقریبا برعکس چنین مسئلهای است. هر کس روی حرف خود بماند، تغییر نکند و در گفت و گوها عصبی تر باشد یعنی بیشتر به فکر تیم است و اصطلاحا غیرت دارد! کدام مربی را میشناسید که از اشتباهاتشان درس گرفته باشند؟ آنهایی که حداقل یک نیمفصل در دقایق پایانی مدافعان را جلو میفرستادند تا با بازی مستقیم نتیجه بگیرند و نمیگرفتند تا کسانی که در بهترین حالت با اجبار به سمت امتحان کردن سیستمهای روز و روشهای جدید میروند؟ آیا مربی میشناسید که به اشتباهش اعتراف کرده باشد؟
نظم تیمی و فضای رختکن
میگویند زمانی که پپ گواردیولا از کرایف درباره هدایت بارسا مشاوره گرفت این جمله را شنید: «آیا میتوانی زمانی که رئیس به رختکن آمد به او بگویی بزن به چاک؟»
مربیان ایرانی (البته تعدادی از آنها) در این یک مورد تواناییهایی شگرف دارند. آنقدر زیاد که برخی حتی قدرتی بیشتر از مدیر عامل پیدا کردهاند. ویژگی خاصی که باعث شده تا مربیان به دو دسته با دانش و مدیر تقسیم شوند. مربیان با دانشی که شاید از لحاظ فنی کاملا پتانسیل موفقیت دارند اما نمیتوانند رختکن را چه از لحاظ یکدست بودن و چه از لحاظ توصیه ناپذیر بودن از طرف بالادستیها کنترل کنند و دسته دیگر هم کسانی که ذاتا مدیرند با دانش متوسط هم توانستهاند گلیمشان را از آب بالا بکشند. نیازی به نام بردن نیست و همه ما مثالهایی از دو طرف میدانیم اما مسئله اینجاست مربیانی که به دلیل دانش بالا مطرح میشوند هیچگاه به اندازه دسته دوم موفقیتی ادامه دار ندارند و نتیجه آن میشود یک سفره پهن شده با ۱۶ تیم و چهرههایی تکراری که تیمها را بین خود تقسیم میکنند.
اهمیت پول
در سالیان دور که هنوز لفظ فوتبال حرفهای به ادبیات کشور وارد نشده بود پول اهمیت نداشت اما حالا چرا. روزی همه برای پوشیدن لباس استقلال و پرسپولیس شبها رویاپردازی میکردند اما حالا در کنار پیشنهادهای جذاب از تیمهای متمول، در گوشه ذهنشان این دو تیم را در نظر دارند. کرایف جمله معروفی دارد: «پول اهمیت زیادی دارد اما یک کیسه پول برای شما گلزنی نمیکند». کدام مربی را میشناسید که با مشتی جوان به قصد پیروزی و قهرمانی پیش رود؟ خود غلام پیروانی هم که سالها با «چهارتا جک جوون» یقه بزرگان را میگرفت توانست نهایتا یک بار به پلیآف آسیایی صعود کند و هیچگاه جاهطلبیهایش به حد مدعی قهرمانی بودن نرسید اما واقعیت این است تمام مربیان ایرانی انتظار خرید ستاره و نتیجه گیری با آنها را دارند. چند بار این جمله را شنیدهاید؟ «دستمزد یک بازیکن حریف اندازه بودجه سالانه ما است!» خوب اگر این چنین است برای چه در بازیها شرکت میکنید و از ابتدا بهانه جور میکنید؟
روابط شخصی و کینه توزی
بارسلونا تا قبل از حضور کرایف یک تیم کاملا معمولی داشت که طبق گفته خود او پر بود از کینه اما با حضور او قهرمانیهای پی در پی داخلی و اروپایی رسید. خودش گفته: «تصمیم گرفتم روزنامهها را از اخبار بارسا پر کنم تا مردم احساس کنند بارسا در رگهایشان جاری است.» آیا مربیان ایرانی اصلا تلاشی در این جهت انجام میدهند؟ در این زمینه البته مدیران هم مقصرند زیرا با یک تغییر کوچک، تمام تیم فنی یا مدیریتی عوض میشود و همه به هم انگ «آدم فلانی بودن» را میزنند. کرایف گفته هیچگاه کینهدوز نبودم و چقدر خندهدار است اگر این جمله را به لیگ داخلی و دعواهایی بسیار گسترده، از زبان درازی در زمین چمن تا مصاحبه و تهمتهای پس از قطع همکاری، تعمیم داد. واقعیت این است که در فوتبال ایران کینه وجود دارد. به مقادیری واقعا زیاد!
داوری
یک اصل در فوتبال ایران وجود دارد. هر زمان شکست خوردیم داور مقصر است. حتما ویدیو مشهور مرحوم نادر دست نشان را مشاهده کردهاید که پس از عدم نتیجهگیری بهانه خاصی ندارد و فریاد میکشد «این چه وضع داور چهارم است!» یعنی شما تصور کنید یک تیم ساعتها تمرین میکند اما به دلیل تصمیات داور چهارم شکست میخورد! یک جای کار نمیلنگد؟
کرایف در کتاب زندگی نامهاش گفته چرا وقتی یک بازیکن اشتباه میکند همه از او حمایت میکنند تا به روزهای خوب برگردد اما یک داور وقتی اشتباه می کند همه علیه او میشوند؟
فکر میکنم نیازی به توضیح نباشد که چقدر امیدوار بودن به شنیدن چنین جملهای (با حتی عباراتی مشابه تشکر از داور با وجود اشتباه) کاری عبث است. نمونههای زیادی از اعتراض به داور در همان لحظات ابتدایی پایان بازی وجود دارد که البته طبق عادت ما ایرانیها وقتی خشممان فروکش کرد و ریش سفیدها وارد شدند ختم به خیر میشود اما سوال اینجاست چرا از ابتدا شروع میشود که اصلا کار به آنحا بکشد!
ماهیت فوتبال
جمله طلایی کرایف درباره فوتبال، فصلالخطاب ماجرا است. «فوتبال حتی در بالاترین سطح هم یک سرگرمی است» چیزی که اصلا در ایران درک نمیشود. متاسفانه در ایران فوتبال تمام زندگی مردم است و مربیان هم با رفتارهای خود بر حاشیهها و نادرستی این مسئله دامن میزنند. جای دور نروید. بسیاری از سرمربیان داخلی مسائل را قومی قبیلهای میکنند و اصلا اعتقادی به زندگی خارج از زمین چمن ندارند! چند نفر را میشناسید که آتش تند طرفدارانی که به عالم و آدم توهین میکنند تا تیم مورد علاقهشان ۳ امتیاز لعنتی را بگیرد، خاموش کند؟
نهاد کرایف
اینجا دیگر بحث ایدئولوژي مطرح میشود. شاید کسی نداند اما فوتبال ۷ به ۷ و با تعداد بازیکنان کمتر به نوعی اتراع کرایف است. او در ماجراجوییهایش اشاره کرده متوجه شده در آمریکا ورش جزيی از سیستم آموزشی است اما در اروپا باید افراد خودشان شخصا برای این مسئله اقدام کنند. او نهادی هم بنیان کرده که در آن ۱۴ اصول به نشانه شماره دوران بازیاش دارد. اصولی کاملا بدیهی شامل مسئولیت پذیری، شخصیت، اتحاد تیمی و… اما چنین مسائلی در این با عناوینی پوپولیستی چون مکتبها شناخته میشود! هرکس میخواهد به گذشته خود میخواهد افتخار کند یک مکتب میسازد و خود را متعلق به آن میداند. مکتبهای کاملا انتزاعی که هیچکدام هم قوانینی ندارند. یکی خود را پیرو مکتب حجازی میداند اما حتی یک اپسیلون به حرفهای او اعتقاد ندارد و دیگری سخن از مکتب شاهین اما کسی نمیداند مکتب شاهین چه ربطی به فلسفه فوتبالی او دارد. از نکته اول غافل نشویم. آیا کسی به فکر توسعه فوتبال و تربیت نسل افتاده؟ نمونههایی چون مهدوی کیا وجود دارند که آکادمی ساخته اند و البته پیشکسوتانی که حداقل تلاش خود را کردهاند تیمهای پایه سرو سامان یابند (ایجاد بنیاد پیشکش!) اما مقایسه این مقوله حتی به مرحله بررسی ویژگیها هم نمیرسد. نگردید. نیست که نیست!
نوبت من
نوبت من ترجمه تحتالفظی عنوان کتاب نوشته شده توسط کرایف است که اشاره به حرکت مشهور تکنیکی او دارد اما مسئله اصلی همان کتاب نوشتن است. مربیان ایرانی تا لحظات آخر دوران حرفهای مانند جعبه سیاهند و هیچ چیز نمیگویند. چه برسد به اینکه کتاب بنویسند. بهمن فروتن پیشتر در مصاحبهای گفته اصلا مربی ایرانی نیازی ندارد زبان انگلیسی بداند چون در همان زبان فارسی هم مشکل دارد. نکتهای که ادبیات ضعیف مربیان داخلی را نشان میدهند. تا به حال چند کتاب از مربیان داخلی خواندهایم؟ کتابی نوشته شده تا ببینیم علاثه به نوشتن وجود دارد یا خیر؟ آیا این مسئله ربطی به امکانات و دانش دارد؟
کرایف را تنها نمیتوان یک مربی دانست. او همه کار کرده و بهتر است عنوان «شخصیت ماندگار» به او اطلاق شود. حال که تنها یک دهم از زندگی او با مربیان داخلی را مقایسه کردیم آیا میتوان نتیجه گرفت تا چه اندازه عقب هستیم و برای عقب ماندن هم پافشاری میکنیم؟
و در نهایت پاسخ به سوال اصلی و تیتر: آیا در فوتبال ایران کرایف وجود دارد؟ مطمئنا خیر!
این مطلب به قلم علی رضایی در روزنامه سازندگی منتشر شده است.
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید